هـــــرات باســـــــــــــــــتان   

                   پیرامون : علمی ، فرهنگی ، آموزش هك و معروفي برنامه ها...

آسمان يار

دلي دارم كه گرد آسمان يار ميگردد
پروانه به گرد شمع بر ديدار ميگردد
دلي دارم كه يك بالش به اقيانوس طوفانهاست
ترصد ميكند ليكن بر كتمان ميگردد
شعر "آسمان يار" از دفتر شعر "سکوت باران" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"

Powerd by Shereno.com


تا وقتيكه بترسم مبارزه ميكنم

نظرات

نگار من

قزل است هست حال من
فروغ از آن جمال من
به آن فرتوده حال دل
نگار من نگار من
سيه از سايه برخيزد
چو آيد آن نگار من
كه از حسن و جمال او

منور است نهان من

شعر "نگار من" از دفتر شعر "سکوت باران" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"


مبارزه بهتر از كنار آمدن است

نظرات

گفتم نكنم (غزل)

گفتم نکنم عمر تباه از بر عشقم
                          گفتم نکنم روز سیاه از بر عشقم
گفتم نروم سوی میخـانه عشاق
                          گفتم نکنم صله فنا از بــر عشقم
گفتم نکنم چشمی پــــــر اشک
                          گفتم نکنم يار خراب از بر عشقم
گفتم نروم طــــــــــــــرف وطن باز
                          گفتم نکنم سجده خاک از بر عشقم
گفتم نکنم نالـــــــــــه به هر کوی
                          گفتم نکنم ساز خراب از بر عشقم
گفتم نروم طـــــــــــــــــرف هامون
                          گفتم نکنم ترك سماح از بر عشقم
گفتم نکنم فكــــــــــــــــــر هزيمت
                          گفتم نکنم ترد وجوب از بر عشقم
گفتم نــــــــــروم آن سوی جیحون
                         گفتم نکنم غرق خویش از بر عشقم


شعر "گفتم نكنم" از دفتر شعر "سکوت باران" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"


عشق

نظرات

الهي (مناجات)

الهي خسته گان را قوتي بخش قوتي بخش تا ز پاي نيافتند

الهي درماندگان  را دري گشاي

الهي دري گشاي

دري گشاي تا چون من اسير خويش نگردند

الهي بيماران را شفاي بخش

الهي اسيران نفس را قوتي بخش

قوتي بخش تا زنجير شيطان بدرند

الهي يتيمان دل شكسته را تنها مگذار

الهي تنها مگذار


از دعا فراموشم نكنيد

نظرات

دهکده

دهكده اي كوچك ما از عشق خاليست
از رحم و شفقت به يتيمان خاليست
از مهر و مروت بشريت نه نشاني
در ظاهروباطن از حقيقت خاليست

شعر "دهكده" از دفتر شعر "شرح عشق" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"


ما دوست نداریم طفلی یتیم شود ما دیگر جنگ نمی خواهیم

نظرات

از طلوع تا غروب

بس ز تنهايي شكايت مي كنم
درد خود با دوست حكايت مي كنم
از طلوع صبگاهان غزل
تا غروب شام روايت مي كنم
از طفوليت ، نوجواني تا جواني
نكته نكته خود قرائت مي كنم
از زوال آغوش مادر خويش
تا گرفتاري به چنگ مار حكايت مي كنم
من نگويم به بود از غم هاي خود
مع مكتوب بر در قاضي شكايت مي كنم

شعر "از طلوع تا غروب" از دفتر شعر "شرح عشق" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"

نظرات

ساجده

قسمت اول :
صابر و ساجده با هم ازدواج کرده بودند و ثمره ازدواج آنها دو پسر بنام های عابد و ساجد بود . این خانواده کوچک بسیار خوشبخت بودند ، تا آنکه صابر دچار بحران اقتصادی شد و مجبور شد برای بدست آوردن پول بیشتر شهر خود را ترک کند و به قصد شهر دیگری برود .
روزی صابر به خانه آمد و با صدای بلند گفت : زن برایم بقچه سفر آماده ساز که سفر در پیش دارم !

زن با عجله خودش را از خانه بیرون انداخت و پرسید :

داستان "ساجده" از دفتر داستان "ساجده" نویسنده "ذبیح الله شریفی هروی"


داستان فولکلوریک هراتی
ادامه مطلب

نظرات

شرح عشق

شرح عشق قلم يار بدوخط نگنجد
قلم ها خواهد درياي پر از مركب خون
آن قلم را فدايم كه نظر يار بدوشد
كه نوشت سلسله عمر قلندر را بقا است

شعر "شرح عشق" از دفتر شعر "شرح عشق" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"
برای دیدن اشعار دفتر شرح عشق روی دفتر شعر کلیک کنی

نظرات

اسیر خاک

هرکو چو خوی منش خوی بگیرد همه بد خوی شوند
هرکو چو یار منش یاری بگیرد همه با خــــوی شوند
چو منش زار و پریشان به تمنای گیسوی شدی
اسیر خاک مشو وصل بجوی تا همه چون خوی شوند

شعر "اسیــر خاک" از دفتر شعر "سکوت باران" شاعر "ذبیح الله شریفی (هروی)"

نظرات

ميروم من سوي دوست

قايقم در بحر نهاده ميروم من سوي دوست

قايقم سوراخ گشت و من تشنۀ ديدار دوست

از تلاطم نبرد مرگ نمي ترسم

چشم پينۀ سوراخ قايق از بر ديدار دوست

از اشعار :

   ذبيح الله شريفي "هروي"


تقديم به تمام دوستان عزيزي كه داخل وبلاگ حضور دارن

نظرات

تقدير خلوت

هر رهگذر خُلْوْ ببايد سفري كرد

از پاي شكسته ببايد نظري كرد

در بحر حقيقت ببايد سفر كرد

نه باور بيجا به پندار كسي كرد

از اشعار :

    ذبيح الله شريفي "هروي"


رباعي

نظرات

لحظۀ ديدار دوست

لحظۀ ديدار دوست بي مي مدهوش ميشوم

در كران بحر عشق از كينه خاموش ميشوم

دل فانوس ميشود ، كينه كابوس ميشود

در نگاه اولش چون موج قاموس ميشوم

از اشعار :

      ذبيح الله شريفي "هروي"


نسخه برداري بدون نام شاعر مجاز نيست

نظرات

صفاي دل

چو آفت زدي دل نماز ديگر كن

به چشم محبت بسويش نظر كن

دل اندر محبت مصفا بماند

به رجم محبت عدو را ادب كن


تمناي تقد شعر را دارم

نظرات

مقدمۀ بدون محتوا

اوائل خزان بود برگ ها بسان دانه هاي باران از شاخسار درختان برزمين واژگون بودند ، طبعيت چهرۀ جديدي به خود گرفته بود ،‌ درخت ها ديگر برگ سبز نداشتند ،‌همه برگ ها زرد شده و از درخت ها جدا مي شدند. و باريختن برگ ها زمين رنگ و منظرۀ تماشائي به خود گرفته بود .

..............................

..............

.......

....


نويسنده ذبيح الله شريفي هروي

نظرات

انديشۀ دل

شب تاريك و دل انديشه اي كرد

چو بزم عاشقان دل خانه اي كرد

رواق خانه دل را درّيدو

به عرش كبريا نظاره اي كرد


از خردمندان ادب تقاضاي نقد اشعار را دارم

نظرات

چشم آهو

رخ گلگون تو من را فنا كرد

به چشم بي مثال من را نگاه كرد

به فن چشم آهو از دل من

غم و دردي كه پنهان بود جدا كرد


نظرات

فریاد

در دير كهن جز غم ماوا نديدم

بيدادي چو بيدادتر از خود نديدم

فرياد خدايا مرا سوز مده

كه از غربت مهر تو شيدا شدم

نظرات

قصد باطل

زين خو كه تو داري مرا صيد نگردد

اي سرو فرومايه به گيسو نگردد

زين مجمره عشق تو پندار كه هستم

عاشق به وصال دوست آسان نگردد

نظرات

طمع عاشق

عاشق را جز عافيت معشوق طمع نيست

دل به تو دادم ديگر راه برگشت نيست

غريب وصلت آغوش تو گشتم ...........

بركندن نقش دوست ز دل مسلهت نيست

نظرات

غصة آشنائی

اي دل بكجائي فريب انگشت به لانهت كوفت

زين گمب گمب انگشت خانه به هم كوفت

ذبيح از سخن عشق مرو دور

زين فرموده كه فرمودي چنان بود

روزي از روزهاي دهر به كار مشغول

كوكب عشق آمد و درب دل من كوفت

نظرات

چرا عاشق شدم

آه كه عاشق شدم رنج مرا يار شد

دل برفت كار برفت خار مرا يار شد

ديده بدوزد به من گه ستيزد به من

ستيزه ها يار شد خانه ام برباد شد

ناز كند حرف دل آغاز كند دل مرا شاد كند

ديده نپيچد زه من شرم و حيا زياد شد

روز برفت شب گذشت هيچ نگفت بر من

عشق چه آتش بود صبر مرا تاق شد

نظرات

کوکب عشق

كوكب قساوتت به حالم زيادت است

جور ستمت بر من چه راحت است

نظري كن از كنج چشــــــــم بر من

شــــايق ديدار توهستم دايــــــــــــماً

پژواك مهر آميز تو دارم به گــــوش

آنكه گفتـــــي گلناري ده مرا مدهوش

گفتم گه فرماهي خواهانيهايت بر آورم

گه جان دل به ديگران سپـــــــــــارم

بوكه ما و تو به هم پيوندــــــــــــــيم

پناه به ظلال عرش خداوند خواهيم برد

به عشق تو ليله اسري به خــــواب بينم

هدي را در راه به ره راست بينـــــــم

نظرات

جنون عشق

به شب ياد تو تنها در دلم بود

كه عشق از موزه مي جست و سفر بود

سفر عشق به اين كوتاهي ها نيست

جنون عشق ببايد طي بنمود

نظرات

مناجات

یارب از انظار خلق تو فتادیم زه انظار لطف  و کرم خود مارا مینداز

از دیده گان چشم و دیده دل بر خلق توگریستیم ، از خلق تو مارا نظری هم نیامد

دیده گانم برفراق مطلوب دل کم نور شد مطلوب دل دیده بر ما ایثار نکرد

یارب دل ما و مطلوب دل را به هم رسان ، جان ما و جان دوست را برهم بیامیز

ماومطلوب را از دو یکتن نمای ، تا به مقصود، که توئی برسیم 

نظرات

حال من

بس به یادت بوده ام ایام را

لیل چو ایام میگذشت برکام ما

حال من گویا که شمعی بود و بس

چونکه می سوخت ناله میکرد از برما

بس غمین بود گریه میکرد از فراق

ناامید از خویش افتاده بود برجان ما

نظرات

آزادي

اي بلبل شكسته از بند بيا برون شو

از طامع اسارت و بيا و خود فزون شو

از بند اين اسارت تو رهي و او آيد

اي بلبل خجسته از اين نيز فزون شو

نظرات

وصف يار

شرع بيماري من از طبيبم پرسيد

درد پنهان مرا از طبيبم پرسيد

شرح حال زار من مكتوب كنيد

مع بيماري من به در دوست كنيد

هان ! تا مقصود كتمان رسد

چون آشكار شود به دوست عشاق رسد

شرح مكتوب فرستاده من

همه وصف حسن يار كتمان كنيد

نظرات

خلق

اي كه تو از خلق رنجيده اي

صبر خود از بر ما آزموده اي

تو به تمكين باش بد خوي مشو

برخلقت دل ما را برده اي

نظرات

پرستوی سفید

بس تو زیبائی مرا چون ماه به شب

تو شکیب و نرمخو من آتش داغ

بس تو زیبائی مرا چون گل به باغ

تو پرستوی سفید و من منفور زاغ

بس تو زیبائی مرا چون شمع به تار

تو نسیم سحر و من گرمای داغ

بس تو زیبائی مرا چون نظم به شعر

تو مثمر باغ و من مانند راغ

نظرات